علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

امید زهرا

از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد. خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی.   از او خواستم لا اقل به من صبر عطا کند. خدا فرمود:صبر حاصل سختی و رنج است.عطا کردنی نیست،آموختنی است. گفتم مرا خوشبخت کن. فرمود:نعمت از من ،خوشبخت شدن از تو. از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند.   از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد. خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی.   از او خواستم لا اقل به من صبر عطا کند. خدا فرمود:صبر حاصل سختی و رنج است.عطا کردنی نیست،آموختنی است. گفتم مرا خوشبخت کن. فرمود:...
4 خرداد 1392

وقتی خونه شلوغ میشه

شاه پسر گلم چند روزیه که خاله سمانه و دو تا بچش یعنی فاطمه و امیر حسین اومدن خونمون و حسابی خونه شلوغ شده و شما پسر گلم همش مشغولی و خونه از سوت و کوری دراومده .... خاله جون شنبه شب با دایی مصطفی اومدن خونمون و کلی خوشحالمون کردند ...  به ادامه مطلب بروید شاه پسر گلم چند روزیه که خاله سمانه و دو تا بچش یعنی فاطمه و امیر حسین اومدن خونمون و حسابی خونه شلوغ شده و شما پسر گلم همش مشغولی و خونه از سوت و کوری دراومده .... خاله جون شنبه شب با دایی مصطفی اومدن خونمون و کلی خوشحالمون کردند ... واماااااااا اندر احوالات این چند روز : شما عزیزم با بچه های خاله یا بازی میکنید یا هم دعوا دارید بیشتر سر اسباب بازی هات که روزای ...
4 خرداد 1392

لالايي

سلام علي عزيزم از بچگي ماماني عادت داشت وقتي ميخواستي بخوابي برات لالايي بخونه و اين روزا تا مي خواي بخوابي ميگي ماماني بيا پيشم و برام قبلنا ميگفتي قصه علي و جديدا ميگي قصه مامان اردك و كاكلي و در آخر لالايي بخونم تا بخواب ناز بري.... منم اين لحظات شيرين در كنار تو و در آغوش گرفتنتو خيلي دوست دارم . بقيه در : ادامه مطلب:     سلام علي عزيزم از بچگي ماماني عادت داشت وقتي ميخواستي بخوابي برات لالايي بخونه و اين روزا تا مي خواي بخوابي ميگي ماماني بيا پيشم و برام قبلنا ميگفتي قصه علي و جديدا ميگي قصه مامان اردك و كاكلي و در آخر لالايي بخونم تا بخواب ناز بري.... منم اين لحظات شيرين در كنار تو و در آغو...
1 خرداد 1392

علي گل مامان وبابا

سلام پسر گلم خيلي وقته كه نيمدم تو وبتو چيزي برات ننوشتم آخه ماماني دسترسي به اينترنت نداشتم اخه توخونه جديد هنوز وصل نشديم ... خدا رو شكر بعد از كلي دغدغه و مشغله هايي كه داشتيم ( اسباب كشي خونه ) الان اوضاع آروم شده  و خدا رو شكر همه چي آروم شده.... و اما پسر گلم خيلي ماهه و همدم مامانشه مخصوصا وقتي بابايي نيست ..حرفاي شيرين برام ميزني از مهدت ...دوستات ... بزنم به تخته اي كيوتم بالاست كافيه يه چيزي رو برات بگم ميره تو حافظه بلند مدتتو و ضبطش ميكني ... مثلا چند روز كه بابايي دندونش درد ميكرد و باهاش رفته بودي دندون پزشكي وقتي اومدي خونه مدام بابايي بيچاره رو ميخوابوندي و كارايي كه دكتر انجام داده بود اجرا...
15 ارديبهشت 1392

نوروز 92

سلام پسرگلم علی عزیزم،میوه زندگیم امسال لحظه تحویل سال خونه عزیز جون بودیم به اتفاق مامان جون و آقاجون و بابایی و عمه فاطمه رفتیم اونجا ،که خونواده خاله کبری هم اونجا بودن و سفره کشیدیم و عزیز جونم که خیلی خوشحال شده بود ،دور همی خوش گذروندیم و دعا کردیم برای ظهور آقامون،شفای مریضا،عاقبت بخیری جوونا و... بعد تحویل سال آقاجون حاجی و دایی مصطفی و دایی حسن و ننی اومدن اونجا پیش عزیز جون کلی دور هم گفتیم وخندیدم و بعدش همگی با هم رفتیم خونه چند تا از فامیلا که طبق عادت چند ساله بعد تحویل سال میریم عید دیدنشون..... ایشالا سال خوبی پیش رو...
1 فروردين 1392

وقتی پیشم نیستی.....!!!!!

سلام عزیز دلم و میوه زندگیم پسر گلم دلم برات خیلی تنگ شده آخه عسل مامانی چند روزیه که رفته پیش مامان جونشو منو تنها گذاشته .... خیلی برام سخت بود ازت دور شم ولی مامان جون به اصرار و برای اینکه علی آقای شیطون نمیذاشت مامانی خونه رو جمع و جور کنه بردشه پیش خودش... آخه گلم قراره ایشالا روز دوشنبه 91/11/30 مصادف با میلاد امام حسن عسکری بریم تو خونه جدید .... خیلی سخته مامانی دوری ازت اونم وقتی بابایی هم پیشم نیست گلم فقط لحظه شماری میکنم برای دیدنت ... وقتی زنگ میزنم و تلفنی باهات صحبت میکنم دلم برات پر میزنه و دوست دارم اون لپای خوشکلتو ببوسم ... بابایی فردا میاد به امید خدا و پس فردا اسباب کشی ایشالااا و بعدش میایم دنبالت ...
28 بهمن 1391

روزهایی سخت در نبود بابایی

سلام علی عزیزم گل پسرم دو هفته ای هست که بابایی نیستش ورفته سر کار و ایشالا فردا میاد... 4-5 روزی بعد رفتن بابایی کمی آبریزش بینی داشتی که مامانی گفت تا وضعیت بدتر نشده ببرمت دکتر و دکتر در کمال ناباوری مامان گفت وضعیت سینت خوب نیست و دارو و اسپری برات نوشت و گفت بعد چهار روز قطعش کن که متاسفانه بعد قطع دارو وضعیتت بدتر شد و شب تا صبح همش سرفه میکردی که مامانی با هر زحمتی بود پیش دکتر خودت دکتر کشاورز واست نوبت گرفت وبردت پیشش... دکتر گفت خوشبختانه وضعیت سینت بهتر ولی لوزه چپت عفونت داره و بازم دارو اسپری که شما هم بد از این داروها پذیرایی میکنی وبا بدبختی میخورید...   سلام علی عزیزم گل پسرم دو هفته ای هست ...
19 بهمن 1391

علي و صندليش

سلام عزيز دلم مدتيه مامان و بابا درگير خونه و جمع و جور كردن وسايل خونه و صاحبخونه ها هستن و كمتر به وبت سر ميزنيم كه اگه خدا بخواد آخر ماه ديگه راحت ميشيم و ميريم تو خونه جديد ... اين روزا بازم از قبل شيطون تر شدي و عاقل تر ... خودتي و يه صندلي ( چهار پايه پلاستيكي ) كه همه جا تو خونه با خودت مي چرخونيش و قدتو بلند تر ميكنه و به هر چي كه دوست داري دستت برسه خودتو ميرسوني مثلا : لامپ  رو روشن  ميكني ...در يخچال رو باز ميكني و خرابكاري ميكني ماستو ميريزي و كلا يخچال رو بهم ميريزي.... البته كمي هم كمك مامان ميكني با اين صندليت و ديگه ماماني مجبور نيست هر 5 دقيقه اي يكبار از جاش بلند شه و به خواست...
19 بهمن 1391