از شیر گرفتن علی جونم
علی نازم گل پسرم الان بیش از یه هفته است که از شیر گرفتمت و تقریبا تو ترک هستی .
قربون اون صبوریت بشم عسل مامانی خیلی برام سخت بود از شیر بگیرمت فکر میکردم خیلی سخته هم برای شما هم مامانی ...
چند بار اومدم شروع کنم ولی میترسیدم و مینداختمش برای بعد ...آخه گلم روزای آخر وابستگیت خیلی زیاد شده بود و همش میچسپیدی به می می و می خوردی و منم پیش خودم میگفتم محاله علی از می می به این زودیا جدا شه ...
علی نازم گل پسرم الان بیش از یه هفته است که از شیر گرفتمت و تقریبا تو ترک هستی .
قربون اون صبوریت بشم عسل مامانی خیلی برام سخت بود از شیر بگیرمت فکر میکردم خیلی سخته هم برای شما هم مامانی ...
چند بار اومدم شروع کنم ولی میترسیدم و مینداختمش برای بعد ...آخه گلم روزای آخر وابستگیت خیلی زیاد شده بود و همش میچسپیدی به می می و می خوردی و منم پیش خودم میگفتم محاله علی از می می به این زودیا جدا شه ...
تا اینکه بابایی اومد و چند روز تعطیلات رفتیم نورآباد و با کمک مامان جون و بقیه راحت از شیر گرفتمت ...اینکه میگم راحت یعنی برخلاف تصوراتم که فکر میکردم سخت باشه نبود.
روز پنجشنبه عصر بود مورخه 91/3/11 یعنی در سن دوسال و 5 روزهگیت اومدی سراغ می می و مامان در حالی که چسپ برق زده بود به می می ...وقتی دیدیش ناراحت شدی و دیگه سراغش نیمدی .نمیخواستم اینطوری از شیر بگیرمت ولی با توجه به تحقیقات و مشورت های که کرده بودیم فکر کردم این یکی مفیدتره...
شب جمعه برخلاف همیشه بدون اینکه می می بخوری راحت و آرام تو بغل بابایی خواب رفتی اونم چه خواب سنگینی ..
شب از خواب بیدار شدی و سراغ می می رو گرفتی و آخرین وعده می می شبانتو هم بهت دادم و دیگه همه چی تموم شد ...
روز جمعه رفتیم بیرون با خاله ها و عمو ها و دایی ها که خیلی خوش گذشت واقعا خیلی وقت بود این همه نخندیده بودیم و چون دور و برت شلوغ بود اصلا سراغشو نگرفتی و شب چون دیگه اولین شبی بود نباید می خوردی یه دو بار بیدار شدی و کلی گریه کردی و منو بابایی بغلت کردیم و یه استکان شیر خوردی و خوابیدی و یه چند شب اذیت شدی ولی بالاخره از می می دل کندی و جدا شدی .
آره پسر گلم هیچ کاری نشد نداره هر چند سخت بود ولی بالاخره تونستیم هم من و هم شما ...
این نشون میده که گل پسر مامان دیگه بزرگ شده و وارد یه مرحله دیگی از زندگیش شده.
ایشالا همیشه سالم باشی و شاد یکی یه دونه مامانی.