شب اول ماه مبارک رمضان
حاج علی آقای مامانی سلام دیشب اولین شب ماه مبارک رمضان بود مامانی چند شبه که رفته پیشواز البته اگه خدا قبول کنه .دیشبم کمی زود خوابیدیم که مامانی سحر بیدار شه ...
ولی نمیدونم چرا دیشب اصلا نمیخوابیدی و همش بهونه گیری میکردی عزیزم حدودای ساعت 1:30 بیدار شدی و بهونه گیری هات شروع شد و مامان هر چی باهات کنار میومد ولی انگار که نه انگار.... و شما بیشتر مامانو اذیت میکردی و بالاخره مامان که طاقتش طاق شده بود و خیلی خسته و خواب آلود بود اون کاری که نباید بکنه کرد و روت داد کشید و گذاشتت تا گریه کنی و بی خیالت شده البته مگه میشد تو دلم آشوب بود و تو هم امون نمی دادی گریه اونم با صدای بلند تو اون موقع شب و اینقدر گریه کردی تا بالاخره خوابیدی و سحرم مامان بی رمق و تنها بیدار شد و یه کمی غذا خورد تا فردا بتونه یه کمی سرپا باشه.....و صبح شاد و سرحال از خواب بیدار شدی و بی خبال از جریان دیشب ....
ولی مامان تو اداره همش به فکرت بود و نگران داد کشیدن دیشبش و گریه های بلند بلندت...