بعد از مدتی .....
سلام عزیز دل مامان
مدتیه که به وبت سر نمیزنم فکر کنم بی سابقه باشه این مدت دوری ...
دو تا دلیل داشتم :
اول اینکه : این روزا سرمون خیلی شلوغه دنبال خونه میگشتیم بازم میخواییم اسباب کشی کنیم و همیکنه خونه روباید جمع و جور می کردیم ...
دوم اینکه : متاسفانه مشکل وبت هنوز حل نشده و برای مامانی باز نمیشه البته بابایی با ترفند های خودش بازش میکنه ولی مشکل اصلیش حل نشده...
واما این روزا با گل پسرم :
عسل مامانی دیگه ماشالا برای خودش مردی شده و به حرف مامانی گوش میده واصلا مامانشو اذیت نمیکنه و با حرفا و کارای شیرینش مامانی رو از تنهایی درمیاره...
گل مامان تو یه جمعی که میریم برای همه شعر میخونه سوره توحید و کوثر میخونه شعرای دسی دسی خبر میاد ، شادم شادم ، الک و دولک ( که قربونت برم یه بیت روهم خودت بهش اضافه کردی و میگی ) ،آقا پلیسه و... رو با شیرینی خاصی میخونی و مامان و بابا ذوقتو میکنن.. زنده باشی گلم ...
توحرف زدنا هم خیلی مودبی مثلا از کلمات ببخشید ، معذرت میخوام ، لطفا و خدا شفات بده استفاده میکنی و مدام مامانو بابا رو میبوسی ومیگی دوستتون دارم... دو تاتونو دوست دارم وجمله معروف قربان بشم رو میگی و مامان و بابا غرق بوست میکنن...
شبا هم که میخوای بخوابی با کتاب قصه های دوست داشتنیت ( ماجراهای شیرین زبون ) میایی ومامانی 10بار میخونه وخسته میشه و تو هنوز میگی دوباره و خوابت نمی بره ...
فدای گل پسرم بشم که به مامان و بابا هر چند هم که خسته باشن انرژی میده و خوشحالشون میکنه ...
دوست دارم به قول خودت نازم ...جیگرم عزیزم ...پولو ...