همبازي هاي گل پسرم
سلام عزيز دلم
اين روزا وقتي نگات ميكنم احساس ميكنم خيلي بزرگتر شدي و يه همدم براي ماماني شدي اونم تو غربت و دور از فاميلا و دور از بابايي....
اين روزا براي خودت چند تا دوست خيالي داري و با اونها بازي ميكني و بلند بلند باهاشون حرف مي زني و بعضي وقتا از دستشون عصباني ميشي و نصيحتشون ميكني و اگه لازم هم باشه باهاشون قهر ميكني....
بضي از قسمتاي خونه هم كه به قول خودت شده رودخونه و من اجازه ندارم پامو اونجا بذارم چون ميوفتم تو آب و... ديروز كلي تو رودخونه شنا كردي و ماهي گرفتي و به من ميدادي كه كبابشون كنم و با هم ميخورديم....
راجع به دوستاي خياليت و همبازي هات و... اينها كلي تحقيق كردم و نتيجه گرفتيم اينا از هوش بالاي بچه هاست و پدر و مادر بايد دوستاي خيالي بچه ها رو باور كنند و احترامشون كنند ....
منم قبولشون كردم و شريك بازي هاتون ميشم ...
ضمننا يه داداش داري تو خيالاتت كه بهش ميگي داداش امير و جالب اينه كه از خودت كوچكتره ولي تا ميپرسم كجاست ؟ ميگي : رفته مدرسه....