علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

از شیر گرفتن علی جونم

1391/3/21 17:02
نویسنده : بابا احسان
465 بازدید
اشتراک گذاری

علی نازم گل پسرم الان بیش از یه هفته است که از شیر گرفتمت و تقریبا تو ترک هستی .

قربون اون صبوریت بشم عسل مامانی خیلی برام سخت بود از شیر بگیرمت فکر میکردم خیلی سخته هم برای شما هم مامانی ...

چند بار اومدم شروع کنم ولی میترسیدم و مینداختمش برای بعد ...آخه گلم روزای آخر وابستگیت خیلی زیاد شده بود و همش میچسپیدی به می می و می خوردی و منم پیش خودم میگفتم محاله علی از می می به این زودیا جدا شه ...


علی نازم گل پسرم الان بیش از یه هفته است که از شیر گرفتمت و تقریبا تو ترک هستی .

قربون اون صبوریت بشم عسل مامانی خیلی برام سخت بود از شیر بگیرمت فکر میکردم خیلی سخته هم برای شما هم مامانی ...

چند بار اومدم شروع کنم ولی میترسیدم و مینداختمش برای بعد ...آخه گلم روزای آخر وابستگیت خیلی زیاد شده بود و همش میچسپیدی به می می و می خوردی و منم پیش خودم میگفتم محاله علی از می می به این زودیا جدا شه ...

تا اینکه بابایی اومد و چند روز تعطیلات رفتیم نورآباد و با کمک مامان جون و بقیه راحت از شیر گرفتمت ...اینکه میگم راحت یعنی برخلاف تصوراتم که فکر میکردم سخت باشه نبود.

روز پنجشنبه عصر بود مورخه 91/3/11 یعنی در سن دوسال و 5 روزهگیت اومدی سراغ می می و مامان در حالی که چسپ برق زده بود به می می  ...وقتی دیدیش ناراحت شدی و دیگه سراغش نیمدی .نمیخواستم اینطوری از شیر بگیرمت ولی با توجه به تحقیقات و مشورت های که کرده بودیم فکر کردم این یکی مفیدتره...

شب جمعه برخلاف همیشه بدون اینکه می می بخوری راحت و آرام تو بغل بابایی خواب رفتی اونم چه خواب سنگینی ..

شب از خواب بیدار شدی و سراغ می می رو گرفتی و آخرین وعده می می شبانتو هم بهت دادم و دیگه همه چی تموم شد ...

روز جمعه رفتیم بیرون با خاله ها و عمو ها و دایی ها که خیلی خوش گذشت واقعا خیلی وقت بود این همه نخندیده بودیم و چون دور و برت شلوغ بود اصلا سراغشو نگرفتی و شب چون دیگه اولین شبی بود نباید می خوردی یه دو بار بیدار شدی و کلی گریه کردی و منو بابایی بغلت کردیم و یه استکان شیر خوردی و خوابیدی و یه چند شب اذیت شدی ولی بالاخره از می می دل کندی و جدا شدی .

آره پسر گلم هیچ کاری نشد نداره هر چند سخت بود ولی بالاخره تونستیم هم من و هم شما ...

این نشون میده که گل پسر مامان دیگه بزرگ شده و وارد یه مرحله دیگی از زندگیش شده.

ایشالا همیشه سالم باشی و شاد یکی یه دونه مامانی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان کیارش
21 خرداد 91 17:22
ایول علی جون ، دیگه واسه خودت مرد شدی
راستی مامان علی من کیارش رو تو دو سالگی با استقاده از قطره تلخک از شیر گرفتم چون فقط مزه شیر رو عوض می کرد کیارش راحت شیر خوردن رو گذاشت کنار


مرسی خاله مهربونم روش مامانیم هم خدا رو شکر خوب جواب داد.
مامان ریحان عسلی
21 خرداد 91 18:01
سلام
خدارو شکر واسه شما تموم شد منم تو فکرشم تا چند وقته دیگه ریحانه رو از شیر بگیرم اما خیلی می ترسم
راستی حالتون خوب شد حاج خانم


سلام خیلی سخت نیست ایشالا ریحانه گلی هم مشکلی نداره و راحت از شیر گرفته میشه .
مرسی گلم خیلی بهترم
مامان صاينا
21 خرداد 91 23:54
سلام زهرا جون خوش بحالت ديگه خيالت راحت شد احتمالا منم همين روش وبكار بگيرم از هر كي ميپرسم همين پيشنهاد و بهم ميدن دوست ندارم بترسونمش ولي چاره اي نيست .راستي يه سوال در مورد انگشت خوردن فاطمه خواهرزاده ت دارم نميدوني پيش كدوم دكتر رفتن ؟ ممنون ميشم اگه بهم بگي علي رو از طرف من ببوس

سلام طیبه جون اصلا سخت نیست خیلی راحته ولی باید موقعی دور برش شلوغه ازش بگیری مثلا بری نورآباد ایشالا موفق میشی اونم برات میپرسم بهت خبر میدم عزیزم
صاینا گلی رو ببوسید


عمه جوون
22 خرداد 91 13:00
سلام زن داداشي خداقووت بده - يه جايي شنيدم ميگفت وقتي مادري بچشو از شير ميگيره خدا از تمام گناهان پاكش ميكنه بعد بهش ميگه از اين به بعد مواظب خودت باش
پس زن داداش جون خوش به حالت
مواظب خودت باش


سلام هاجر جونم با نوشتت اشک تو چشمام جمع شد نمیدونم شاید فکر میکنم لیاقت این حرفو ندارم .
این روزا خیلی خستمه کاش حداقلش توپیشم بودی اونوقت دیگه تنها نبودم .
دخترم عشق من
11 تیر 91 8:25
سلام زهرا جون میبینم که شما هم از روش سنتی برای از شیر گرفتن علی جون استفاده کردین . منم همین کارو کردم .. . موفق باشی خانمی . اولش سخته ولی بعد هم خوابش بهتر میشه و هم بهتر غذا میخوره . از طرف من علی جون رو ببوس.


سلام آره گلم خیلی خوب جواب میده .خدا کنه عزیزم ..
مرسی خاله مهربونم .