علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

و اما این مدت که نبودیم....

1391/7/17 13:40
نویسنده : بابا احسان
575 بازدید
اشتراک گذاری

سلام علی عزیزم مدتییه که نبودم و برات ننوشتم شاید به خاطر مشغله های زیادی که داشتیم و اتفاقات خوب و بدی که افتاده و صد البته شیطونی هایی که شما گل پسرم میکنی و مامانی هم بیکار نمیشه...

و اما اندر احوالات این چند روز ...

شب عید فطر که نورآباد بودیم و بابایی پیشمون نبود سر سفره افطار بودیم که بابایی مهربون بی خبر یه دفعه ای وارد شد و همه رو سورپرایز و البته خیلی خیلی خوشحال کرد ...

شب بعدشم عروسی عمه مریم دختر عموی بابایی بود و همگی رفتیم و خوش گذشت و جالب این بود که چون دو تا زوج بودند یعنی دو تا داداش باهم عروسی گرفته بودند برامون تازگی داشت و جذاب بود...ایشالا که خوشبخت شن البته عمه مریم  خوشکلتر از اون یکی عروس بود هااااااا....

چند روزی بعد تعطیلات عیدم مامانی مرخصی بود یکی دو روز به همراه عمی هاجر رفتیم شیراز و خوش گذشت اونم در کنار عمه کبری و بچه هاش و ....

و اما اتفاق ناراحت کننده و دلخراش اینکه روز جمعه باخبر شدیم آقا محمد نامزد مریم دختر عمه مامانی یه دفعه ای سکته کرده و فوت شده وقتی شنیدم شوکه شدم و باورمون نشد وقتی فهمیدم خیلی ناراحت شدم و دلم به حال مریم جون سوخت و براش از خدا صبر خواستم خیلی سخت بود ...تشییع دلخراشی داشت مرگ جوون اونم ناگهانی فاجعه است ...خدا به همشون و خصوصا مریم صبر بده...

و دیگه اینکه تولد دو تا نی نی دوست داشتن که :

یکشون پسر خاله لاله دو ست عزیز مامانی کارن  کوچولو " متولد 22 مرداد ماه " که مامانی برا دیدنش بی تابی میکنه ...آخه هنوز کرج هستن ....

و دیگه یه نی نی کوچولوی دیگه پسر خاله زینب آقا امیر محمد "متولد 17 شهریور ماه "که مامانی به اتفاق آقا جون امروز رفتند شیراز و ملاقاتش کردند خیلی  ناز و دوست داشتنیه...

آره گلم زندگی پر از اتفاقات گوناگونه  ...خوب و بد ، مرگ و تولد ،تلخ و شیرین  و  ...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)