علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

علی آقا میگه مامانی دیگه مرد شدم...

1391/9/27 18:05
نویسنده : بابا احسان
501 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان ومرد کوچولوی خونه ما...

علی عزیزم این روزا احساس میکنم ماشالااا خیلی بزرگتر شدی وحرفای گنده گنده میزنی و کارای جالبی میکنی و تا میگم علی نی نی مامانی میگی نه علی مرد شده بزرگه قربونت بشم مرد کوچولوی مامانی یا مثلا...

برای مامان وبابا حرفای شیرین میزنی از مهد کودک و دوستات میگی : میگی مامانی فاطی رهبر  ( دوستای مهد کودکتن ) تومهد شلوغ میکنه (به قول خوت خرابکاری میکنه )، یا  خانم بهمنی مربیت که بهش نمیدونم چرا میگی خانم محمدی غذامو خورد؟؟؟!!! یا تومهد ژیمناستیک ( مناستیک ) بازی میکنیم ومیای تو خونه اجرا میکنی... یا بیتا رو هلش دادم ...

یا اون روز به بابایی که خیلی سرش درد میکرد با ناراحتی گفتی :  خدا ، امام رضا بابام شفا بده و بابایی هم کلی بوسیدت و قربون صدقت رفت.

صبحا که این روزا کله سحر ساعت 5 صبح بیدار میشی مامان و بابا رو میبوسی ومیگی مامانی بابایی دوست دارم و بازم می بوسی و میبوسی...

تازه جدیدا علاقه به عروسک هم پیدا کردی و باهاش بازی میکنی میبریش دستشویی و لالاییش میدی و لالایی میخونی براش بازم ماشالااا....

شعر میخونی چهار تا شعر از حفظی وسوره توحید و صلوات و دعای فرجم میخونی و...

ایشالا بلبل شیرین زبون مامان و بابا شاد باشه و سالم و تندرست ...

فدات بشم چوچه پنبه ای مامانی..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دخترم عشق من
21 آذر 91 9:04
قربون حاج علی کوچولو برم من با این شیرین زبونیاش . زهرا جون بعید هم نیست که مربیا تو مهد غذای بچه هامون رو بخورن! فاطمه هم بعضی وقتا به من میگه خاله غذامو خورده!!! از طرف من علی کوچولو رو بوسه بارون کن عزیزم


دوست دارم خاله مهربونم ....ميبوسمت...
شيرين جونم فاطمه گلي ببوس ...من كه نميتونم به وب علي جونم سر بزنم تو كه ميتوني تنهاش نذار عزيزم
ميبوسمت گلم ...