خدایا.........
سلام عزیز دلم دو روزه باباییت اومده و شما از دیدنش خیلی خوشحالی منم که تصمیم گرفته بودم به محضی که باباییت اومده تو رو بسپارم بهش و یه کمی هم به کارام برسم و هم استراحت کنم ولی ....
پسر گلم حدود یه هفته است که سرما خوردی و گلو و سینت خیلی وضعش خرابه علائم دندون درآوردن هم داری آخه تا میخوای دندون در بیاری خیلی اذیت میشی و علائم سرما خوردگی رو داری ولی این دفعه خیلی بدتره ..... بهانه گیری هاتم خیلی زیاد شده واین روزا مامانی رو خیلی اذیت میکنی میدونم گلم خیلی مریضی ودرد داری ولی به خدا منم خیلی خستمه ....
مثلا همین دیروز عصر بابایی رفته بود بیرون و شما تو خواب ناز بودی وقتی بیدار شدی اینقدر گریه و بهانه گیری کردی که خیلی خسته شدم هر چی بغلت میکردم و نوازشت میکردم و میبوسیدمت اصلا آروم نمی شدی هم نگرانت بودم و هم نمی دونستم چکار کنم زنگ زدم بابایی گفتم: تو رو خدا خودتو برسون که دیگه بریدم ...طولی نکشید بابایی اومد و با یه شیر موز و کلیپ های که تو موبایلش داشت آرومت کرد...
وقتی نگات میکنم میبینم خیلی ضعیف شدی و الان حدود یه هفته است درست غذا نمیخوری خیلی نگرانتم دوست دارم وقتی میام تو سایتت همش از خوشیات بنویسم ولی این روزا همش مریضی و بی حوصله ....
بابایی بنده خدا کلی خوشحاله که اومده پیشت ولی شما همش بهونه منو میگیری و مدام می خوای تو بغل من باشی...
کاش مامانی زودتری خوب شی و برگردی به اون روزای قبلت و شاد و سرحال شی که دلم خیلی براش تنگ شده....
دوست دارم یکی یه دونه من