سفر بوشهر
سلام علی عزیزم چهارشنبه ٩١/١/٢٣ شب به اتفاق آقا جون و مامان جون و عمه فاطمه و خونواده خودمون رفتیم بوشهر خونه عمه هاجر شب دیر وقت رسیدیم . هوا خیلی گرم بود انگار تو اوج تابستون بودیم...عمه هاجر از دیدنمون خیلی خوشحال شده بود آخه عمه جون چند وقتی بیشتر نیست که خونش رفته بوشهر یعنی چند ماه بیشتر نیست که ازدواج کرده و ما هم اولین سری بود که میرفتیم خونشون...
سلام علی عزیزم چهارشنبه شب به اتفاق آقا جون و مامان جون و عمه فاطمه و خونواده خودمون رفتیم بوشهر خونه عمه هاجر شب دیر وقت رسیدیم . هوا خیلی گرم بود انگار تو اوج تابستون بودیم...عمه هاجر از دیدنمون خیلی خوشحال شده بود آخه عمه جون چند وقتی بیشتر نیست که خونش رفته بوشهر یعنی چند ماه بیشتر نیست که ازدواج کرده و ما هم اولین سری بود که میرفتیم خونشون...
شب خوابیدیم و فردا صبح وقتی بیدار شدیم عمه هاجر و عمو روح اله رفته بودن سر کار تا ظهر خونه بودیم آقا جون حاجی اینا هم قرار بود بیان بوشهر بعد از ظهر رسیدن به اتفاق هم رفتیم دریا ،دریا کمی طوفانی بود بابایی کلی حرص میخورد و برای شما ناراحت بود چون همش میگفت به خاطر گل پسرم اومدم بوشهر و می خواستم کلی تو دریا بازی کنه ...
یه کم بابایی بردت تو دریا و باهات بازی کرد و ازت عکس گرفت ...
فردا صبحش رفتیم باغ پرنده ها و کلی تو عسل مامانی از دیدن پرنده ها لذت بردی و عکس گرفتی ...
نهار اونجا خوردیم و بعدش رفتیم نمایشگاهی که همونجا بود و دیدن کردیم و بعدشم رفتیم دریا کلی خوش گذروندیم ...بابایی همش به عمو روح اله وعمه هاجر میگفت میخوام علی رو ببرم تو ساحل شنی و بندازمش تو شن ها کلی بازی کنه اونا هم میگفتن دریا طوفانی الان ساحل نیست و آب همه جا رو گرفته و بابایی هم ناراحت می شد ...
عصر بر گشیم ولی آقاجون حاجی اینا موندن اونجا که فردا صبح بقیه سفرشونو ادامه بدن و برن گناوه و گچساران ...
تو راه که بر میگشتیم عمه هاجر اینا زنگ زدن و گفتن رفتیم یه جای خوب که ساحل شنی داره و شما دنبالش بودین اگه زیاد دور نشدین علی رو بیارین بازی کنه بابایی کلی ناراحت شد و گفت شما که نمی دونستین چرا نذاشتین من بپرسم من فقط و فقط به خاطر علی بودم آخه بنده خدا عمه جون چند وقتی بیشتر نیست که بوشهرن و همه جای اونو زیاد بلد نیستن گناهی نداشتن بــــــابــــــــــــــــــــــایـــــــــــــی علی ...
دیگه قسمت نبود ایشالا یه بار دیگه و گذشته از اینا خیلی خوش گذشت و عمه جونم خیلی زحمت کشید ولی بازم مزاحمش میشیم برای ساحل شنی و علی و بابایش..........
علی و دریا تو روز اول.....
علی و بابایی
علی و عمو روح اله (وقتی عمو روح اله یاد بچگیهاش میوفته )
علی تو باغ پرنده ها