علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

سفر بوشهر

1391/2/1 0:24
نویسنده : بابا احسان
587 بازدید
اشتراک گذاری

سلام علی عزیزم چهارشنبه ٩١/١/٢٣ شب به اتفاق آقا جون و مامان جون و عمه فاطمه و خونواده خودمون رفتیم بوشهر خونه عمه هاجر شب دیر وقت رسیدیم . هوا خیلی گرم بود انگار تو اوج تابستون بودیم...عمه هاجر از دیدنمون خیلی خوشحال شده بود آخه عمه جون چند وقتی بیشتر نیست که خونش رفته بوشهر یعنی چند ماه بیشتر نیست که ازدواج کرده و ما هم اولین سری بود که میرفتیم خونشون...

 

سلام علی عزیزم چهارشنبه شب به اتفاق آقا جون و مامان جون و عمه فاطمه و خونواده خودمون رفتیم بوشهر خونه عمه هاجر شب دیر وقت رسیدیم . هوا خیلی گرم بود انگار تو اوج تابستون بودیم...عمه هاجر از دیدنمون خیلی خوشحال شده بود آخه عمه جون چند وقتی بیشتر نیست که خونش رفته بوشهر یعنی چند ماه بیشتر نیست که ازدواج کرده و ما هم اولین سری بود که میرفتیم خونشون...

شب خوابیدیم و فردا صبح وقتی بیدار شدیم عمه هاجر و عمو روح اله رفته بودن سر کار تا ظهر خونه بودیم آقا جون حاجی اینا هم قرار بود بیان بوشهر بعد از ظهر رسیدن به اتفاق هم رفتیم دریا ،دریا کمی طوفانی بود بابایی کلی حرص میخورد و برای شما ناراحت بود چون همش میگفت به خاطر گل پسرم اومدم بوشهر و می خواستم کلی تو دریا بازی کنه ...

یه کم بابایی بردت تو دریا و باهات بازی کرد و ازت عکس گرفت ...

فردا صبحش رفتیم باغ پرنده ها و کلی تو عسل مامانی از دیدن پرنده ها لذت بردی و عکس گرفتی ...

نهار اونجا خوردیم و بعدش رفتیم نمایشگاهی که همونجا بود و دیدن کردیم و بعدشم رفتیم دریا کلی خوش گذروندیم ...بابایی همش به عمو روح اله وعمه هاجر میگفت میخوام علی رو ببرم تو ساحل شنی و بندازمش تو شن ها کلی بازی کنه اونا هم میگفتن دریا طوفانی الان ساحل نیست و آب همه جا رو گرفته و بابایی هم ناراحت می شد ...

عصر بر گشیم ولی آقاجون حاجی اینا موندن اونجا که فردا صبح بقیه سفرشونو ادامه بدن و برن گناوه و گچساران ...

تو راه که بر میگشتیم عمه هاجر اینا زنگ زدن و گفتن رفتیم یه جای خوب که ساحل شنی داره و شما دنبالش بودین اگه زیاد دور نشدین علی رو بیارین بازی کنه بابایی کلی ناراحت شد و گفت شما که نمی دونستین چرا نذاشتین من بپرسم من فقط و فقط به خاطر علی بودم آخه بنده خدا عمه جون چند وقتی بیشتر نیست که بوشهرن و همه جای اونو زیاد بلد نیستن گناهی نداشتن بــــــابــــــــــــــــــــــایـــــــــــــی علی ...

دیگه قسمت نبود ایشالا یه بار دیگه و گذشته از اینا خیلی خوش گذشت و عمه جونم خیلی زحمت کشید ولی بازم مزاحمش میشیم برای ساحل شنی و علی و بابایش..........

علی و دریا تو روز اول.....

بوشهر 22 ماهگی

بوشهر 22 ماهگی

بوشهر 22 ماهگی

بوشهر 22 ماهگی

بوشهر 22 ماهگی

 

 

علی و باباییبوشهر 22 ماهگی

بوشهر 22 ماهگی

بوشهر 22 ماهگی

بوشهر 22 ماهگی

 

بوشهر 22 ماهگی

 علی و عمو روح اله (وقتی عمو روح اله یاد بچگیهاش میوفته )

علی تو باغ پرنده ها

بوشهر باغ پرندگان 22ماهگی

بوشهر باغ پرندگان 22ماهگی

بوشهر باغ پرندگان 22ماهگی

بوشهر باغ پرندگان 22ماهگی

بوشهر باغ پرندگان 22ماهگی

بوشهر باغ پرندگان 22ماهگی

بوشهر باغ پرندگان 22ماهگی

بوشهر باغ پرندگان 22ماهگی

بوشهر  22ماهگی

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

نگین مامان رادین
31 فروردین 91 17:51
خاله های گلم و دوستهای عزیزم رای گیری شروع شده نمی خواهید برید و به من رای بدید. رای گیری تو همون وبی یه ادرس پایین همین پست،رای تون رو تو پست رای گیری مسابقه نی نی متفکر بزارید و فقط کافی اسم من رو بنویسید بازم ممنون از همتون.

البته چون دوتا نی نی به اسم رادین شرکت کردند حتما بنویسید که رادین مامان نگین .عکس هارو هم تو صفحه ی 5 همون وب می تونید ببینید از پایین یعنی از اخرین عکس حساب کنید 6 عکس منم.


سلام خاله جون من یه رای دادم نمیدونستم رادین جونم هست الان یه رای دیگه هم میدم اونم به رادین خوشکله





مامان ریحان عسلی
31 فروردین 91 19:00
سلام
همیشه به سفر و گردش
می بینم که به شهر ما سفر کردید


سلام آره عزیزم اتفاقا وقتی اومدیم بوشهر به شوهرم گفتم اینم شهر ریحان عسلیه..........و همش به یادتون بودم .
مامان ریحان عسلی
1 اردیبهشت 91 0:48
نه شهر مامانه ریحان عسلی


هااااااااا پس شهر ریحانه کجاست؟
حسناسادات
1 اردیبهشت 91 12:07
سلام عزیزم میشه برید تو این لینک و به حسنای من رای بدید؟؟ http://noruz1391.niniweblog.com/post644.php
عمه جوون
4 اردیبهشت 91 11:20
سلام علي جونم خوشحال شدم اومدي خونمون دو روزي از دلتنگي درآورديمون دست مامان بابا درد نكنه ولي نميدوني چقد ناراحت شدم وقتي ساحل شني كه نه ساحل گلي بود (نزديك بهمني) رو ديدم فورا به بابايي زنگ زدم ولي چه فايده ديگه دير شده بود شرمندتم گلم از يكطرفم خوشحال شدم كه بهونه اي شد برا ديدار بعدي
به اميو اون روز .....


سلام عمه مهربونم خوبی ؟عمو روح اله خوبه ؟عمه اشکالی نداره یه بار دیگه البته به شرطی که قبلش شماها بیاین خونمون اینجا خیلی هوا خوبه و طبیعتش که می دونی
عمه جون دوست دارم زودی بیا پیشمون



عمه جوون
4 اردیبهشت 91 11:39
پس نظر روح اله كجاااااااااست ؟؟؟؟؟
آخه بميرم ديروز با چه ذوقي رفت كافي نت
دلم گرفت نظرشو نديدم


آخی عزیزم نظرش ثبت نشده که؟؟؟؟1!!!!!!!
یه بار دیگه عمو جونم لطف کنید و نظر بدین

منتظر تون هستم عموی مهربونم ...