علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

آخ جون مهمون داریم.........

1391/2/4 0:15
نویسنده : بابا احسان
625 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم عزیز دلم چند روزی هست که بابایی رفته سر کار و منو تو تنهاییم و جای بابایی حسابی خالیه و خونه سوت و کور بود تا اینکه چهارشنبه عصر آقا جون حاجی به اتفاق نـــنــی اومدن خونه وقتی آیفون زنگ خورد شما پسر گلم چون مشغول موبایل بودی متوجه صداش نشدی به محضی که گفتم علی بیا آقا جون اومده تندی از جات پریدی و وقتی از تو بالکن بیرونو نگاه کردی و دیدیشون بلند بلندخندیدی و خوشحال شدی آخی بمیرم گلم وقتی تو این حالت دیدمت کلی دلم گرفت و بازم خوشحال شدم که بالاخره چند روزی دور و برت شلوغه و از تنهایی درمیای عسل مامان ....

 


سلام گلم عزیز دلم چند روزی هست که بابایی رفته سر کار و منو تو تنهاییم و جای بابایی حسابی خالیه و خونه سوت و کور بود تا اینکه چهارشنبه عصر آقا جون حاجی به اتفاق نـــنــی اومدن خونه وقتی آیفون زنگ خورد شما پسر گلم چون مشغول موبایل بودی متوجه صداش نشدی به محضی که گفتم علی بیا آقا جون اومده تندی از جات پریدی و وقتی از تو بالکن بیرونو نگاه کردی و دیدیشون بلند بلندخندیدی و خوشحال شدی آخی بمیرم گلم وقتی تو این حالت دیدمت کلی دلم گرفت و بازم خوشحال شدم که بالاخره چند روزی دور و برت شلوغه و از تنهایی درمیای عسل مامان ....

animations of dividing lines- stars


کلی اون شب با آقاجون بازی کردی و میخندیدی و البته مواظب منم بودی که ازت دور نشم نمیدونم چرا ولی به محضی که منو کنارت نمیدیدی دنبالم میگشتی و میومدی پیشم و خودتو بهم می چسپوندی و میگفتی مامان بغل .... و یه کوچولو ناز میکردی قربون اون ناز کردنت برم میوه دلم من چقدر این لحظه رو دوست دارم و چقدر بهت میاد گل مامان ... .



شب تا دیر وقت بیدار بودی و همچنان خوشحال و ذوق زده ...

فردا صبح زود از خواب بیدار شدی نه انگار شما بودی که دیشب تا دیر وقت بیدار بودی وسایلاتو آماده کردم وبا خودم بردمت مهد و از اون ور رفتم اداره ،ظهر کمی زودتر اومدیم خونه خیلی خسته بودی به محضی رسیدیم می می خوردی و خوابیدی عصرم با آقا جون رفتیم خیابون کمی خرید کردیم و شما رو هم با آقا جون تنها گذاشتیم و با هم رفتین کمی پیاده روی و منو ننی طاهره هم رفتیم کلی خرید داشتیم که یه تعدادیشو انجام دادیم و غروب بود اومدیم خونه و شما با ننی کلی بازی کردی و کلی هم خندیدی و آخر شبم خسته و کوفته به خواب ناز رفتی گلکم..

animations of dividing lines- stars.

صبح زود از خواب بیدار شدی و همه رو بیدار کردی قربون بچه سحر خیزم بشم اینقدر دوست داشتم بخوابم واز اینکه جمعه بود خوشحال بودم و دیگه شما نذاشتی و منم نخوابیدم.

آقا جون بعد صبحونه رفت حمام و شما بهونه حمام رفتنو گرفتی آخه از حمام و آب بازی خوشت میاد آقا جونم بردت حمام و کلی بازی کردی و بعدش که موقع شامپو زدنت بود البته همیشه از این مرحله بدت میاد شروع کردی به گریه کردن و آقا جون غسل جمعه ات هم داد و بیرون اومدی ...عافیت باشه مامانی من ...


animations of dividing lines- stars

عصرم خونه بودیم و شما پسر مامانی شلوغ کاری میکردی و با آقاجون بازی کردی و شب تا دیر وقت بیدار بودی...

بازم پسر سحر خیزم صبح زودتر از هر روز بیدار شدی و با مامان رفتی مهد و تا ظهر اونجا بودی و ظهر با آقا جون اومدیم خونه و شما گل مامان به محضی رسیدی خوابیدی و آقا جون اینا هم بعد نهار یه کمی استراحت کردن و بعدش از پیشمون رفتن و شما هم هنوز تو خواب ناز بودی و وقتی بیدار شدی بازم تنها شده بودی و یه کمی با هم بازی کردیم ولی جای آقا جون اینا حسابی خالی بود و در کنارشون خیلی خوش گذشت ......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

دخترم عشق من
4 اردیبهشت 91 9:04
سلام زهرا جون چشمتون روشن . خوشحالم که به شما و علی کوچولو خوش گذشته روی ماهش رو از طرف من ببوس


سلام مرسی عزیزم دوستون دارم خاله جون..
خاله مرضیه
4 اردیبهشت 91 10:15
سلام دختر عموی گلم خیلی دلم براتون تنگ شده علی جونم چطوره؟ خوش به حالتون حداقل ماهی یکبارم کسی هست بهتون سر بزنه اما ما که کسی سراغمونم نمیاد البته حق دارن با این هوایی که اینجا دارن. قربونتون برم خیلی دوستون دارم.


سلام عزیزم خوبی گلم ؟ نی نی ما خوبه ؟آخی عزیزم میدونم خیلی سخته و خدا رو شکر مهدی جون پیشته و چند وقته دیگه آقا کوچولومونم میاد و همه چی رو عوض میکنه ایشالااا راستی مبارکه آقای کوچولومون عزیزمه
دوستون دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کمه.....

راستی کی بهمون سر میزنید ؟منتظریم ...

نگین مامان رادین
5 اردیبهشت 91 1:57
سلام علی جونم جایبابایی خالی نباشه ،ایشاالله همیشه خوش باشی و از ته دلت بخندی پسر ناز و دوست داشتنی.


سلام خاله جونم مرسی خاله مهربونم دوستون دارم.
خاله مرضیه
5 اردیبهشت 91 11:27
سلام عزیزم علی چطوره؟ پسر عمه خوبه؟ سراغی ازش نیست؟؟؟/؟؟؟ آقا محمدم خوبه ایشالا بهتون سر میزنیم. زهرا جون راستی اگه به مهدی مرخصی بدن فردا میریم قشم جاتون خیلی سبزه آخه پارسال خیلی بهمون خوش گذشت با هم رفتیم حالا دوتایی میریم.اگه چیزی لازم داری بگو حتما بخرم.


سلام مرضی جونم مرسی احسانم سرکاره تنبلی میکنه وبرا علی جون نمی نویسه البته یه نویسنده داره.......
خوش بگذره خیلی دوست داشتم بیام ولی نمیتونم بیام .
قربون آقا محمد کوچولو برم که میدونم مثل مامان وباباش خوشکله و نازه مواظبش باش زیاد..