علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

هفته ی بعد از سفر

1391/3/2 15:54
نویسنده : بابا احسان
588 بازدید
اشتراک گذاری

حاج علی جون سلام بابایی هر چی منتظر موندم که مامانی حالش بهتر بشه و بیاد سفرنامه رو بنویسه که هنوز خوبه خوب نشده یه خورده کسالت داره منم که یه هفته ای هست که اومدم سر کار و پیشتون نیستمناراحتناراحت..

حاج علی جون سلام بابایی هر چی منتظر موندم که مامانی حالش بهتر بشه و بیاد سفرنامه رو بنویسه که هنوز خوبه خوب نشده یه خورده کسالت داره منم که یه هفته ای هست که اومدم سر کار و پیشتون نیستمناراحتناراحت..

از اون روزی که از فرودگاه شیراز اومدیم و دایی مصطفی اومد دنبالمون نه روزی میگذره فقط یه روز تونستم بعد از سفر پیشتون باشم و به خاطر کارم باید میرفتمناراحتخیلی دلم براتون تنگ شده

بعد از اینکه از فرودگاه اومدیم بر طبق قرار قبلی میخواستیم شیراز بمونیم و عصر بیایم نورآباد میخواستیم به گرما نخوریم به هر طریق ممکن اومدیم تو راه که میومدیم تلفن پشت تلفن زنگ میزدن که میخوایم بیایم پیشوازتون چون هوا گرم بود دراضی نبودیم کسی بیاد و همه رو موکول کردیم واسه همون شب که بیان میهمونی به جز  آقاجون سالار مامان جون آقاجون اصغر (که زحمتای این میهمونی رو با دایی اکبر کشیدن) ننه طاهره دایی اکبر و زن داییتشویق (که واقعا از همین جا ازشون تشکر میکنم که همیشه و در همه حالات خوشی هامون و گرفتاریهامون اولین نفراتی بودن که بهمون کمک میکنن انشالا که خدا همیشه یارو یاور خودشون و خونوادشون باشه که همیشه بدون هیچ مزد و منتی نه تنها واسه ما واسه هر کی بتونن برا رضای خدا کار میکنن انشالا صد سال زنده باشید و سایتون بالای سر بچه ها باشه) خاله مهوش، صادق(دستش درد نکنه)، نرگس، داداش رادین،سمانه،داداش امیرحسین و آبجی فاطمه بودن و با دسته گل و حلقه ی گل ما رو شرمنده خودشون کردن وئ به محض دیدن حاج علی کوچولو که سر تا پا سفید پوشیده بود همه به سمتش هجوم بردن و.. بعد از چن دقیقه ای که پیش هم بودیم اومدیم به طرف خونه و رو سر در خونه هم یه خوش امد گویی هم از طرف خانواده با پرچم نصب کرده بودند دستشون درد نکنه..تشویق

با خوردن ناهار من و مامانی کمی استراحت کردیم چون دیشب نخوابیدیم حاج علی هم که از بس دور و برش شلوغ بود از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه  و تو حیاط با داداش رادین بازی میکرد و کم کم میهمونا اومدن خیلی خوشحال بودم که بهانه ای شد که یه بار دیگه همه دور هم جمع بشیم آخه تو این موقع ها کمتر پیش میاد که مثل قدیما دور هم باشیم ناراحت

جای خیلی ها خالی بود مخصوصا عمه هاجر ،عمو روح اله دایـــی مهدی ،خاله مرضیه ،خاله راضیه، دایی حســن خودمون، خاله طیبه مامان صاینا جون، خاله کبری، علیرضا ،بهار، خاله صدیقه، فاطمه، مریم ،لاله، عمه طاهره و یلداو..

حالا خودمونیم پس کی اومده بود!!!!نیشخندنیشخندزبان

 جاتون خــــــــــــــــــــیلی خــــــــــــــــــــــــالی بود

اون شب خوش گذشت

فرداش هم که قرار بود همکارای مامان حاجی بیاین که کنسل شد

غروب هم که حرکت کردیم با ماشین آقاجون رفتیم یاسوج تا همکارای مامان  از طرف اداره پلاکاردی برامون زده بودن جلو خونه که دستشون درد نکنهتشویق

شب وسایلو جمع و جور کردیم و خوابیدیم و منم صبح زود وقتی حاجی کوچولو خواب بود از تو خواب بوسیدمش و خداحاقظی کردم و همچنین با مامانی که بیدار شد و کمی ناخوش بود و اومدم اهواز

عصری که زنگ زدم مامانی اصلا صداش در نمییومد خیلی حالش بد دبود منم کلی نگران کرده بود و شب زنگ زدم عمو بابک زحمت کشید با خانومش اومدن مامانی رو بردن دکتر و بعد از زدن سرم و آمپول اومد خونه کمی بهتر شد و بازم فرداش حالش بد شد تا اینکه آقاجون حاجی اومدن با ننه طاهره پیششون بودن تا عصر شنبه که حاج علی هم چند روزی مریض شد و آقاجون بردش دکتر و هنوز تا هنوزه که سرما رو داره و بیحاله خدا شفشون بده منم که همش اینجا دارم غصه میخورم و پیششون نیستم که کمکشون کنم ناراحت

بازم از همتون ممنونمتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویق

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

خاله مریم
2 خرداد 91 13:20
سلام پسرعموحاجی...ایشالا که خدا شفاشون بده...واقعا خیلی سخته..تو ازشون دوری و اونا هم ناخوشن...میگم خیلیها رو دیدم وقتی از مکه برمیگردن تا مدت زیادی بعدش همش مریضن...دلیلش چیه؟ بخاطر آب و هواشه؟
ایشالا که هرچه زودتر خوب بشن تا حداقل خیالت از بابت اونا راحت شه...الهی آمین


سلام دختر عمو خوبی؟آقا عماد خوبن؟
چیکار کنیم دیگه اون از بیکاریمون اینم از کارمون خدارو هزار مرتبه شکر باید بسازیم دیگه ، داریم امتحان پس میدیم
خودم هم دو روز سر کار مریض بودم بستری شدم درد بیسابقه میگرنی
نمیدونم آب و هواش هم زیاد بد نبود یه علت دیگش هم به قول معروف میگن چشم زخم
مرسی ایشالا خدا همه مریضا رو شفا بده


خاله مریم
2 خرداد 91 13:22
راستی یادم رفتم بپرسم مگه صاینا سایت داره؟ توی لینکات هستش ولی باز نمیشه ... گفتم شاید ادرسشو اشتباه نوشته باشی...اگه سایت داره ادرسشو بگو تا یه سر برم اونجا ببینم چه خبره


نه سایت نداره ولی قول دادن براش درست کنن
منم اسمشو تو دوستای علی زدم تا اینکه درست کنن
فعلا خبری نیست
خاله راضیه
3 خرداد 91 1:05
سلام به حاجی های خودمون.
درسته اون شب تو مهمونی نبودیم ولی دلمون اونجا بود
دختر عمو (حاجیه زهرا)هم ایشالا مشکلی نداره جز دوری پسر عمه(حاجی احسان) که ایشالا کارت درست شه که دیگه از هم دور نباشین
این بوس ها رو تلپاتی واسه حاج علی کوچولو میفرستم موقتاً تا خودشو ببوسم آخه دلم خیلی براش تنگ شده
اینور
حالا اونور

سلام خاله راضیه خوبی؟امتحانات خوبه؟انشالا که خوبه؟ممنون از لطقتون خدا کنه خدا کنه درست شه ...
خاله راضیه دستت درد نکنه از ابراز احساسات نسبت به حاج علی اونم تو رو دوست داره..


طیبه مامان صاینا
5 خرداد 91 10:49
سلام به حاج علي كوچولو و مامان وباباي بزرگوارش انشا ا... حجتون قبول باشه خدا به زهرا جون شفا بده و زودتر خوب بشه ميدونم خيلي براش سخته بازم خدا رو شكر به نوراباد نزديك هستن انشالا همه چي درست ميشه ببخشيد صاينا اذيت ميكنه بايد برم دعاتون ميكنيم و ازشما التماس دعا داريم منتظر سفرنامتون هستيم


سلام عزیزم مرسی صاینا گلی خوبه ؟ایشالاااااااااا
مامان طیبه از راضیه شنیدم صاینا وب داره پس کو آدرسشه؟!!!
صاینا گلی رو ببوسید

خاله راضیه
6 خرداد 91 0:22
حاج علی کوچولو امروز بالاخره دیدمت ولی خیلی سر حال نبودی.
الان دیگه دو ساله شدی
تولدت مبارک کوچولوی ناز
ایشالا 100 ساله شی نه 120 ساله شی نه 120 سال کمه ، " همیشه زنده باشی"


ســـــــــــلام خاله راضیه
آره خاله زیاد سرحال نبودم تو خونه حوصلخ ام سر رفته بود اومدیم نوراباد اونم دلم واسه بابایی تنگ شده بود
ممنون خاله تو اولین نفری بودی تو وبلاگم تولدمو بهم تبریک گفتی
ایشالا عروسیت
مامانی درسا
6 خرداد 91 0:26
پسرم تولدت هزاران بار مبارک انشاالله که بهترینها رو تحربه کنی ..... وتو زندگی به همه چی برسی حاجی کوچول خودم ...... دوسالیگت مبارک


سلام خاله ممنون سلامت باشید ایشالا درسا جون همیشه سالم و زنده باشه
مامان علی خوشتیپ
6 خرداد 91 9:25
تولدت مبارک حاج علی .الهی 120 ساله شی


سلام مرسی خوش اومدین سلامت باشید
مسافران آسمانی
6 خرداد 91 9:54
سلام به حاج آقاها و حاج خانم
انشاالله که زود حال مامان و حاجی کوچولو خوب بشه...
تولد حاج علی خان هم مبارک...امیدوارم همیشه خنده رو لبش باشه و شادی مهمون دلش...عاقبت بخیر بشی عزیزم...


سلام ایشالا که روزی خودتون باشه
انشالا خدا رو شکر بهتریم
ممنون که اومدین به وبلاگمون سالم و زنده باشید
خدا پشت و پناهتون باشه