حــرف زدن علــــــی
امروز سه شنبه دومین روزی بود که علی آقا استراحت میکرد و به مهد نرفت و تو خونه پیش بابایی بود هنوز هم یه کمی رو پایی که واکسن زده بود میلنگه البته خدا رو شکر خیلی بهتر شده
امروز قبل از ظهر که خونه بودیم و مامانش هم سر کار بود یه اتفاق جالبی افتاد علی که خیلی خسته شده بود اومد تو اتاق صدام زد گفت:
" بـــــابـــــایـــی..
گفتم جونه بابا چی میخوای؟.. (آخه حرف زدنش در حد همین بابایی و مامان و .. بود انتظاری ازش نداشتم چیزی بگه)
رفت سرشو گذاشت رو بالشت و گفت : لــــــالــــا..
بعد هم به محضی که بغلش کردم سریع خوابش برد
وقتی اینو گفت رفتم طرفش از بس ذوق زده شدم غرق بوسش کردم
خیـــــــــــــــــلی برام جالب بود
نظـــــــــر بدیـــــــــن لطفا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی