علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

حاجی علی همچنان می می میخورد؟؟!!!

1391/3/10 19:51
نویسنده : بابا احسان
595 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به شاه پسر گلم  ،عزیز دلم پسملی مامان بالاخره مامانی اومد و برات نوشت :

سلام به دو ستای گلم که به ما و مخصوصا حاجی علی لطف دارن و این مدت که نبودیم و بعدشم من مریض بودم بهمون سر میزدن و سراغمونو می گرفتند مرسی از همتون. 

 

 

سلام به شاه پسر گلم  ،عزیز دلم پسملی مامان بالاخره مامانی اومد و برات نوشت :

سلام به دو ستای گلم که به ما و مخصوصا حاجی علی لطف دارن و این مدت که نبودیم و بعدشم من مریض بودم بهمون سر میزدن و سراغمونو می گرفتند مرسی از همتون. 

 

علی نازم میدونم دیر شده مامانی ولی دیگه هر چه زودتر سفرنامتو  مینویسم !!! تنبل نیستم ولی این روزا اصلا حال و حوصله نداشتم مامانی گلم ،بیماری سختی کشیدم نمیدونم به خاطر سفرمون بود یا چیز دیگه ای.... .

عزیز دلم الان حدود 4 روزه که دو سالت تموم شده یعنی دو سال و 4 روزته  ولی همچنان می می میخوری ؟!!!  روش ازشیر گرفتن کودک اونم چه می می خوردنی قربونت برم وقتی شروع میکنی به خوردن یه ساعت بعد ولش میکنی اونم یا خوابت می بره یا با هزار ترفند از خودم دورت میکنم ،تازه تعداد دفعات خوردنتم زیاد شده عزیزم، خیلی نگرانتم اصلا این روزا وابستگیت خیلی زیاد شده .وقتی از خواب بیدار میشی و من پیشت نباشم گریه میکنی و دنبالم می گردی و بعد از اینکه منو می بینی  سراغ می می رو  میگیری ؟!

نمیدونم شاید زودتر از دو سال باید میگرفتمت ولی اونطوری بیشتر عذاب وجدان داشتم می خواستم تا پایان دو سالگی بهت شیر بدم .

هر روز به خودم  والبته به خودت میگم دیگه امروز آخرین روزیه که بهت شیر میدم ولی بازم نمی تونم ؟!

 اینطوری که پیش میره احتمالا حاج علی ما اصلا دست بردار نیست و همچنان می می میخواد.

یادش بخیر عزیز دلم انگار همین دیروز بود روزای اول تولدت: که با چه زحمتی می می مامانی رو گرفتی و مامانی که اصلا دوست نداشت شیر خشکی بشی موفق شد از شیره وجود خودش به میوه دلش بده و اونو بزرگ کنه که اینو اول مدیون خداوند بزرگم و بعدش زن عمو اکبر که واقعا برام زحمت کشید  دست گلش درد نکنه .

آره گلم هر چی هم که سخت باشه ولی شدنیه دیگه تصمیم دارم آخر هفته برم نورآباد و تو این چند روز تعطیلی از شیر بگیرمت البته اول خدا بعدم با کمک بابایی و مامان جون .

ان شالااااااااااااا.......

دوستای وبلاگی اگه پیشنهاد یا تجربه ای در این زمینه دارید خوشحال میشم راهنماییم کنید....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامی مهدیار
11 خرداد 91 1:42

سلام خوبیییییییییییی عزیزم علی جیگر خاله چطوره ؟؟/
با تاخیر زیارت قبول
عزیزم اصلا خودت رو نترسون مهدیار هم همینطور بود ولی شکر خدا خیلییییییییی راحت از شیر گرفتمش اصلا باورم نمیشد بچم اینقدر صبور بشه
انشاالله موفق بشی گلم و علی جون هم اذیت نشههههههههه
میبوسمتون


سلام خاله مهربونم مرسی خاله جونم ایشالا الان تو ترکم و خدا رو شکر مامانم تا الان راضیه...
مهدیار جونو ببوسید ...
خاله راضیه
11 خرداد 91 8:35
بههههه سلام زهرا خانوم .چه عجب
خوش اومدی مزین کردی
بچه های این نسل همچیشون با ما فرق میکنه حتی شیرخوردنشون.
اون موقع ها از وقتی ما به دنیا میومدیم تو فکر از شیر گرفتنمون بودن واسه همین سر 1سال نشده دیگه از شیر مامان خبری نبود
برای از شیر گرفتن حاج علی
تجربه که نداریم ولی شنیدیم میگن باید تعداد دفعات رو به مرور زمان کم کرد این راه علمی و درستشه ولی یه راه بهتر که سریع جواب میده فلفله رد خور نداره




سلام خاله راضیه گل مرسی از این همه لطفی که داری
آره واقعا فرق دارن خوشحال شدم وقتی نظر مفیدتو خوندم. ولی با فلفل مخالفم شاید به خاطر همینه اون روز به علی کرانچی فلفلی میدادی ؟!!!!
راستی این همه تجربه رو از کجا پیدا کردی؟
اون موقع پیرزنی، کسی که ده دوازده بچه رو بزرگ میکرد نظر اینطوری میداد ولی حالا.....
دخترای این دوره زمونه هم فرق کردن گلم !!!!
اگه موافقی یه جفت راهنما بزن ....


دكتر عمه جوون
11 خرداد 91 12:24
نتزن دادشي نگران از شير گرفتنش نباش بايد كم كم اين كارو كني باعجله ويكدفعه نباشه چون تو ذوقش ميخوره عصبي و بد اخلاق ميشه
يه چيزايي هم از اينترنت برات گرفتم ايشالا كارسازه
ولي به نظر من بذار همچنان بخوره تا پرفسور بشه

مرسی گلم از نظرات مفیدت آره موافقم همین کارو میکنم
ولی میگن زیاد بخورن خنگ میشن نه پرفسور!!!!!!!
البته اینم خرافاته همون دو سال کافیه.....
عمه گلی مامانم تو این تعطیلات رو کمک شما هم حساب باز کرده هااااااااااااا........



مامان صاينا
11 خرداد 91 17:40
سلام حاجيه خانوم گل خدارو شكر كه بهتري وااااي زهرا جون حرف دل منو زدي منم همين مشكل و دارم صاينا هنوز 2 سالش نشده ولي خيلي وابسته ست نمي دونم چيكار كنم تازه يه مشكل ديگه هم هست كه صاينا انگشتاش و ميخوره هر روز بيشتر اين كار وانجام ميده خدا خودش كمكون كنه .از طرف من يه ماچ آبدار رو لپاش بكار

سلام عزیزم مرسی گلم از نظراتت
من تا اینجا که جلو رفتم خیلی از گل پسرم راضی بودم
البته محیط هم اثر میذاره علی دورش شلوغ بود خوبه
ایشالا صاینا گلی هم مشکلی نداره
برا انگشت خوردنشم بعد از شیر گرفتن باید زیر نظر دکتر آروم ازش بگیریش که تو ذوقش نخوره مثل فاطمه خواهر زاده من.
راستی وب صاینا بازم مبارکه
مامانی صاینا گلی ببوسید....
خاله مریم
11 خرداد 91 22:45
سلام حاجیه جون
خوشحالم که حالت بهتر شده
توکلت به خدا باشه...همونطوری که بچه ها زود به خوردن شیر وابسته میشن خیلی زودهم از شیر دور میشن...فقط باید اراده کنی
نگران نباش ایشالا بخوبی از شیر گرفته میشه


سلام مریم جون مرسی از لطفت
آره گلم تا الان که خوب بوده اصلا فکرشم نمیکردم اینطوره بشه
راستی مریم جون یه سوال ؟؟؟
شما چند تا بچه بزرگ کردین؟؟؟
البته خودم جوابشو دارم اگه نخوردیم نون گندم دیدیم دست مردم .....
یلدا آرمیتا مهدیس......
بازم مرسی گلم
خاله مریم
16 خرداد 91 8:35
اره زهرا جون...دقیقا زدی به هدف
من خودم یلدا و مهدیس رو از شیر گرفتم از اونجایی که ماماناشون دلشون نمیومد اینکارو کنن و منم که مامانشون نبودم که اون حس عاطفی رو داشته باشم با شجاعت و بی رحمی تمام اونا رو از شیر میگرفتم...دیدی بهت گفتم خیلی راحت از شیر گرفته میشه و همینطورم شد

اره عزیزم خیلی ترسیده بودم ولی خدا رو شکر خیلی خوب بود.