یاد ایام
عزیر دلم سلام دلبندم دیشب به اصرار خودت رفتیم مسجد. من نماز خوندم و شما هم رفتی تو حیاط و تاب و سرسره بازی. بعد از مسجد رفتیم نونوایی نون بگیریم و تو راه کلی حرف زدیم و سوره زلزال که قرار بودفردا رت امتحان بگیره باهم خوندیم. و از بچگیت و شعرایی که میخوندی گفتم.و کلی ذوق کردی شفر پیشی چه بازیگوشه زنگ میزنه به موشی . فوت میکنه تو گوشی. که قبلا برات نوشته بودمش و فراموش کردی بودی و کلی خوشحلل شدی که میخولم یرات بخونمش. وقتی خوندمش چنان خوشت اومده بود و خوشت میومد که همس میخندسدیو میگفتی مامان دوباره بخونش. قربون خنده هات عسلم. همیشه بخندی الهی.
نویسنده :
بابا احسان
1:10