علی هوشیارعلی هوشیار، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

❤☆❤علی نفس بابا و مامان❤☆❤

علائق علی آقا

  سلام عزیز دلم شما گل پسر مامان علاقه زیادی به:   ١-موبایل  دارید حتی طوری که بیشتر اوقات نزدیک به یک ساعت نگاه میکنی و متوجه گذر زمان نمیشی منو و بابایی از این موضوع ناراحتیم آخه گلم موبایل برای سن شما خیلی مضره اونم از نوع لمسیش جالب اینه که خودت بلدی باهاش کار کنی و خودت فیلم های مورد علاقتو میذاری بازی ها و... بزنم به تخته این استعدادت روی بابایت رفته ...عشق موبایل و کامپیوتر ....           سلام عزیز دلم شما گل پسر مامان علاقه زیادی به:   ١-موبایل دارید حتی طوری که بیشتر اوقات نزدیک به یک ساعت نگاه میکنی و متوجه گذر زمان نمیشی منو و بابایی از این م...
19 تير 1391

مشکلات وبلاگ علی جونم

سلام شاه پسرم مدتی بود که وبلاگت قاطی کرده بود و پیامی میداد و باز نمیشد و مامانی حسابی کلافه و نگران شده بود تا اینکه بابایی قهرمان بازم طبق همیشه اینبارم تونست موفق بشه و مشکلشو حل کنه و با صحبتی که با مدیر محترم وبلاگ داشتند ایشان گفتند که از عکس ها و شکلک هایی هست که توی وب میزنید و باید این شکلک ها از نی نی وبلاگ باشه نه جای دیگه . تا اینکه بابایی چون نمیدونست مشکل از کدوم شکلک می باشد همه شکلک های خوشکلی که مامانی زحمتشو کشیده بودند به ناچار پاک کرد و بعد از کلی زحمت کشدین ها بالاخره موفق شدند و وب بچه گلم درست شد .....هورااااااااااا   ...
18 تير 1391

خواب با طعم پسته از علی قسمت 1

برای دیدن این کلیپ   اینجا    کلیک کنید این کلیپو وقتی امیر حسین و فاطمه (خاله) پیش علی بودن و علی هم خیلی خوابش میومد در حال خوردن پسته (که تازگی ها خیلی دوس داره) خوابش برد که با صدای امیرحسین از خواب پرید برای دانلود کردن این کلیپ ابتدا به این آدرس رفته وسپس این ادرس http://www.aparat.com/v/16ee5c437a420611b798d5a4f834eb48251494    رو copy کرده و اونجا paste کنید و سپس دانلود کنید ...
17 تير 1391

سفر علی آقا به بیمارستان دکتر خدادوست

سلام پسر گلم بالاخره بعد از کلی این دکتر و اون دکتر کردنا و صحبت هایی که با دکتر رحمانی از آشناهامون که فوق تخصص چشمه کردم دکتر خانم فاطمه شریفی فوق تخصص چشم به مامان معرفی شد و خانم دکتر به محضی که دیدت قاطعانه گفت : که باید هر چه زودتر چشمت عمل بشه  و ما رو از بلاتکلیفی درآورد ، آخه گلم مجرای اشکیت بسته بود و کلی این روزای آخر اذیتت میکرد و باید میلش میزدیم  .... قی کردن چشم ، قرمزی و بعضی صبحا هم کمی متورم میشد البته به محضی سرما میخوردی این حالتا پش میومد به خاطر همین موضوع دکترا نظر های متفاوتی میدادند.  به ادامه مطلب بروید سلام پسر گلم بالاخره بعد از کلی این دکتر و اون دکتر کردنا و صحبت هایی که...
17 تير 1391

سفرنامه دیار وحی قسمت دوم

سفرنامه رو در حالی تموم کردیم که حاج علی آقا شیر میخواست و پول ریال عربستان نداشتیم و آقای فروشنده پول ایرانی نمیخواست و یه آقایی که اون نزدیکیا بود علت مشکل را جویا شد . و ادامه داستان   وقتی ماجرا رو فهمید اومد جلو وگفت :من حساب کردم و ما نپذیرفتیم و او اصرار کرد و ما قبول کردیم و کلی تشکر کردیم .بعد بابایی ازش پرسید کجایی هستی؟ گفت : من یمنی یم و شیعه جعفری و ایرانی ها رو دوست دارم و وقتی بابایی پول ایرانی تعارفش کرد عکس امام خمینی که روی پول بود رو بوسید و پولو پس داد.تشکر کردیم و ازش خداحافظی کردیم .و شب توی هتل دعای کمیل برگزار شد و حال و هوای خاصی داشت وکلی استفاده کردیم .         سفرنامه ...
29 خرداد 1391

یه سورپرایز با حال و یه مهمون عزیز

  سلام علی گلم پسر نازم روزهای چهارشنبه و پنج شنبه رو در حالی تموم کردیم که آقاجون و مامان جون و عمه فاطمه اومدن خونمون و پیشمون بودن و حسابی خوش گذشت و قرار بودتا آخر هفته پیشمون باشن ولی چون عمه فاطمه امتحان عربی داشت و کتابشو نیاورده بود یه ضد حال به هممون زد و حرص مامان جونو درآورد و اونا هم مجبور شدن از پیشمون برن ما که خیلی ناراحت بودیم و جمعه باید دوباره تنها میشدیم کلی غصه خوردیم ولی عوضش....    به ادامه مطلب بروید سلام علی گلم پسر نازم ، روزهای چهارشنبه و پنج شنبه رو در حالی تموم کردیم که آقاجون و مامان جون و عمه فاطمه اومدن خونمون و پیشمون بودن و حسابی خوش گذشت  و قرار بودتا آخر هفته پیشمون باشن ولی چون...
26 خرداد 1391

قربون اون تنهایت بشم پسملی مامانی

علی عزیزم دیروز بابایی رفت سرکار و بازم منو شما تنها شدیم .از روزی که از شیر گرفتمت یه خورده بهونه گیریهات زیاد شده اگر بیرون باشیم و دور و برت شلوغ باشه یا بریم بیرون برای تفریح که هیچی یعنی شاه پسر مامان همون پسر خوب مامان و باباست و اصلا مامان و باباشو اذیت نمیکنه و همش خوشحاله و میخنده . ولی کافیه خونه باشی و تنها ، بهونه گیریهات شروع میشه و گریه راه میندازی و همش میگی بغلم کنید تازهگیها هم که خوابت کم شده و اصلا نمیخوابی ، صبح کله سحر بیدار میشی و اکثر بعد از ظهر ها هم نمی خوابی ...و شبم دیر وقت میخوابی .     علی عزیزم دیروز بابایی رفت سرکار و بازم منو شما تنها شدیم .از روزی که از شیر گرفتمت یه خورده بهو...
23 خرداد 1391