بدون عنوان
سلام علی جان امروز اخرین روز از رست باباییه عصری از پیشت میرم تا 14 روز دیگه برنمیگردم این سری که دارم میرم اولین باریه که دیگه کسی نیست بیاد پیشت خونه نگهت داره همه یه جورایی مشغولن به همین دلیل هم من و مامان مجبور شدیم ببریمت مهد کودک امید مادر امروز که علی رو بردم مهد یه ذره تو حیاط بازی کرد بعد بردم تحویل مربیش دادم وقتی خواستم برم اینقدر گریه کرد که دلم به حالش سوخت خواستم با خودم ببرمش ولی خوب مجبور بودم از پیشت برم اخه قربونش بشم دوباره داره دندون در میاره و سرما هم خورده یه ذره کم طاقت شده ایشالا خدا پشت و پناهت باشه بابا جون . یه چندتا عکس از علی جون تو مهد گرفتم در اسرع وقت میزارم تو سایت ...
نویسنده :
بابا احسان
15:29